..... گرفت

عاقلی بودم ک عشق امد امانم را گرفت

بندبند جسم وجان واستخوانم را گرفت

 

لال گشتم تا ک عشق امد ب ایوان دلم

در ازای این محبت او زبانم را گرفت

 

با اشاره من بدوگفتم ک خوشحالم ولی

او بحالم گریه کرد, شوق نهانم را گرفت

 

کور و کر بودم نفهمیدم ک عقلم را ربود

باجنون امدسراغم وای, ایمانم را گرفت

 

من شدم کافرپرستش کردم اورا تا خدا

اوخدایم گشت و از من اسمانم راگرفت

 

برزبان راندم بگویم حرف دل را با کسی

او ز من غارت نمود شرح بیانم را گرفت

 

خواستم با او بگویم راز این قلب حزین

هجرامد مهلت و وقت و زمانم را گرفت



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 16 اسفند 1394برچسب:, | 11:43 | نويسنده : solaleh20 |